پستوی حقیقت

ضد دروغ

ضد دروغ

درباره ی دروغ های که برای برخی شاهان و باستان ایران ساخته شده است تا ایران ایران نباشد

بایگانی

تمدن بابل و آموری ها

تمدن با شکوه بابل در بین النهرین فرازو نشیب های فروانی داشت .یکی از معروفترین پادشاهان این تمدن باشکوه حمورابی بود که معروفیت او بیشتر مرهون قانون نامه ایی است که به دستور او به ارتفاع دو متر و با دارا بودن از 282 ماده قانونی نوشته شد
جالب است بدانید این اولین قانون نامه باستان است و حمورابی 1000 سال قبل از کوروش میزیسته است



نمایی از قانون نامه ی حمورابی
فردی که نشسته است الهه بابل است
حمورابی خورشید پرست بود
................................
در باب و وجهه تسمیه   شهر بابل  که در ویکی پدیا به نام دروازه خدا معنا شده است.

بابل (به اکدیباب-ایلی، به معنی دروازهٔ خدا)
درب فقط در زبان عربی باب تلفظ میشود 
و در زبان عبرانی  واژه "درب" و یا همان "باب" به زبان عبری برابر است با "דלת" و با تلفظ "دِلِت" یا "دیلِت 
که میبینیم هرگز در عبرانی درب باب تلفظ نمیشود

و میماند ائیل که همگی میدانیم ائیل از بنی اسرائیل گرفته شده است که خود را خاندان خدا میدانستند
ولی خدای یهود و بنی اسرائیل ائیل نام نداشت و ائیل نام خدای ابراهیمی بوده است و نام خدای یهود یهوه نام داشت
ویکی پدیا
یَهُوَه (به عبریיהוה‎) نام اختصاصی خدا در زبان عبری است. نامی که بر اساس تورات خدا در میقات موسی خود را بدان نام خواند. این نام ۵۴۱۰ بار درعهد عتیق آمده‌است.
در لغت نامه دهخدا ضمن توضیحی که در باب نام ائیل میدهد هرگز از ان با نام خدای بنی اسرائیل یا خدای یهود نام نمیبرد و این نام را نام حق تعالی میداند همانند نام خدا که در فارسی برای تمامی خدایان ادیان و فرق مختلف استفاده میشود و در فارسی خدا . خدای ملت یا قوم خاصی نیست.

که این ها نشان از غیره عبرانی و عربی بودن این تمدن کهن است
............................................................

حمورابی خود از تبار آموری ها بود اموری ها سامی بودند و دوره اموری ها در بابل را بابل کهن مینامند
بابل پیش از حمورابی طی جنگی تحت سلطه عیلامیان قرار گرفت که با تقویت اموری ها و جنگ انان با عیلامیان این شهر دوباره به هویت بابلی خویش تحت سلطه حمورابی بازگشت.


نقشه قلمرو بابل در زمان حمورابی

به گفته دکتر صالح امین پور عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور و نویسنده کتاب تمدن های مشرق زمین .
وی در این کتاب در بخش بابل قدیم میگویند که آموری ها دو دسته هستند
دسته دوم را ارامی ها میداند که هم خانواده و دسته دوم آموری ها هستند که آرامی ها به سمت سوریه رفتند که نام و فرهنگ انان در قرون بعدی در تاریخ شرق میانه تاثیر گذاری فراوانی گذاشت.
.........


وقتی که در ویکی پدیا درباره ارامی ها سرچ میکنیم میبینیم که ارامی ها هم سامی نژاد و بدوی بودند
و وقتی درباره زبان ارامی سرچ میکنیم  اینگونه میخوانیم

زبان آرامی عضوی از زبان‌های سامی است که بیش از ۳۰۰۰ سال قدمت دارد.

زبان آرامی‌ها، زبان اداری امپراتوری‌ها و حتی کاهنان بوده‌است. زبان اصلی بخش عمده‌ای از کتاب‌های آسمانی دانیل و عزرا و زبان کتاب تلمود است. آرامی را زبان عیسی دانسته‌اند و امروزه هنوز زبان مادری اقلیت‌های کوچک متعددی است. امروزه تعدادی از جوامع که بیشتر آنها آشوری هستند به زبان آرامی جدید تکلم می‌کنند. این زبان اکنون در حال انقراض محسوب می‌شود.

پس میفهمیم که ارامی زبان بخش عمده ایی از عبریان بوده است که حضرت عیسی به ان زبان تکلم میکرده است.

و حضرت عیسی و دانیال و عزرا علیهم و علا نبینا السلام را که پیامبران بزرگ قوم بنی اسرائیل هستند .برای هدایت قوم خویش مبعوث شدند و باید قومشان هم به زبان ارامی سخن میگفته بود.که نشان میدهد ارامی ها همان عبریان هستند.

اگر ما عبریان را با توجه به چنین پازل چینی هایی ارامی بدانیم 

و به گفته دکتر صالح امین پور در کتاب تمدن های مشرق زمین ارامی ها را دسته دوم و هم خانواده اموری ها بدانیم

در مییابین که اموری ها باید عرب تبار باشند چون اعراب هم خانواده و خویشاوند عبریان بودند و حال انکه تاریخ اعلام میدارد که هر دو سامی بودند.

عبریان=فرزندان حضرت اسحاق (ع) فرزند حضرت ابراهیم (ع)هستند

و اعراب فرزندان حضرت اسماعیل(ع) فرزند حضرت ابراهیم(ع) هستند

اعرابی که فرزندان حضرت اسماعیل هستند را عدنانی

و بخش دیگر اعراب که فرزندان قحطان بن هود(ع) هستند را قحطانی مینامند که عمده سکونت گاه انان یمن بوده است.

و با این احتساب در میابیم که حمورابی پادشاه بابل کهن از تبار سامی و عرب بوده است.




کوروش هم در منشور خویش از آموری ها نام میبرد











عیلامیان چه کسانی بودند

عیلامیان چه کسانی بودند؟


ایلام یا عیلام نام یک تمدن در منطقه‌ای است که بخش بزرگی در جنوب غربی فلات ایران را در پایان هزارهٔ سوم قبل از میلاد در بر می‌گرفت ولی در دورهٔهخامنشیان به منطقه جغرافیایی سوزیانا شوش (Susa) تقلیل یافت. ایلامیان کشورشان را «هَلتَمتی» (Ha(l)tamti/Hatamti) به‌معنی «سرزمین خدا» می‌خواندند، اکدیان بدان «اِلامتو» (Elamtu) می‌گفتند و سومریان آن را با اندیشه‌نگاشت NIM به معنای «بالا و مرتفع» می‌نوشتند

.................................................................................................................................................................................

حقایقی که درباره ی تمدن عیلام بوده به نظر می اید در پس پرده ایی مخفی شده است و خیلی ها سعی دارند تا این تمدن را محجور بدارند همانند نام تاریانا که معرب تازیانا است که بر شهر اهواز اطلاق میشد .

این مخفی کاری ها تا جایی میرود که نویسنده در ویکی پدیا مینویسد

نام ایلام، نیای ایلامیان، در (سِفر پیدایش ۲۲:۱۰) به عنوان پسر سام آمده است که این اشاره فقط می‌تواند بر بودن سامیان در این منطقه دلالت کند نه بر سامی بودن ایلامیان. براساس نوشتار (سِفر پیدایش ۱:۱۴) یکی از شاهان شرق که در روزگار ابراهیم به فلسطین حمله کرده بود، کَدُر لاعُمر نام داشته است که نامی ایلامی بوده است.

....................

چگونه ممکن است عیلام نیای عیلامیان فرزند سام باشد ولی عیلامیان را سامی ندانیم؟؟!!!؟

مسئله دوم این است که همگی میدانیم عُمر یک نام عربی است.

..........

این نا حقی ها تا جایی است که باز هم در نوشته های خویش درباره ی این تمدن در پراندز های خویش سعی میکند تا به خواننده القا کند عیلامیان سامی نیستند!!

بخوانیم

 نخستین شاهنشاهی ایلامی (غیر سامی) در شوش (در جنوب غربی ایران) تشکیل شد
.........

میبینیم که در پرانتز سعی دارد تا غیره سامی بودن عیلامیان را به خوانندگان القا کند

.......

اخیرا دیده میشود که عیلام را ایلام و با حرف الف مینویسند !!

در زبان فارسی حرف و اوای (ع) وجود ندارد و عدم وجود این حرف در زبان فارسی نشان از بیگانگی این نژاد با نژاد فارس میباشد

.................

عیلامیان نه تنها در حرف ع با اریایی و یا فارسی بیگانگی دارند بلکه حتی در ائین و نژاد و رنگ پوست هم با اریایی ها تفاوت دارند 

اریایی ها که از سیبری وارد فلات ایران شدند مردمان سفید گونه بودند و عیلامیان سبزه بودند

که این نشان از نژاد سامیان است

....

این تمدن با شکوه سپس توسط شاه ایران کوروش که تمام قدرت و حروف نوشتاری خویش را از عیلام گرفته بود . از بین رفت 


در این زمینه پی‌یر بریان آورده است: «قتل‌عام‌هایی که پس از جنگ به وسیله سپاهیان کورش انجام گرفته است، از شدت و خشونت ارتش نوبابلی حکایت می‌کند. احتمالاً در همین زمان (یا شاید اندکی پیش یا بعد از آن) است که شوش نیز مسخر کورش گشته و آخرین پادشاهی نوعیلامی برای همیشه نابود شده است..

منبع پیر بریان تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، انتشارات زریاب، 1377، جلد اول، صفحه 125.

نام خلیج در کهن ترین منبع

مدتی است که بحث بر سر نام خلیج بین اقوام فارسی و عربی زیاد است حال انگار نام این آب اگر پارس یا عرب باشد چه رخ میدهد در هر حال برخی از این جماعت برای ادعای خود اسنادی را ارائه میدهند که نام این تنگه(خلیج) در ان  به پارس یا عرب ذکر شده است

حل انکه این اسناد قدمت زیادی ندارند و به چند قرن پیشتر میرسند.

اکنون ما برای رسیدن به جواب به سراغ کهن ترین سند پارسی میرویم یعنی منشور کوروش تا ببینیم نام این تنگه در این منشور چیست.

در ترجمه دکتر عبدالمجید ارفعی از منشور کوروش اینگونه امده است

................................................

و همگی (شاهان) جهان [23]↓ از زبرین دریا (= دریای مدیترانه) تا زیرین دریا (= دریای پارس)، (همه ی) باشندگان سرزمین های دور دست، همه ی شاهان آموری شاهان Amurrû آموری،[24]↓ باشندگان در چادرها همه ی آن ها

30. باج و ساو بسیارشان [25]↓ را از بهر من؛ (= کورش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند.....


همانگونه که میبینیم کوروش در استوانه ی گلی خود خلیج را پارسی نمی نامد و از ان با نام زیرین دریا یعنی دریای پائینی

و از مدیترانه با نام زبرین دریا یعنی دریای بالایی نام میبرد

زبرین

لغت نامه دهخدا

زبرین . [ زَ ب َ ] (ص نسبی ) مقابل زیرین باشد. (آنندراج ). منسوب به زبر. ضد پایین .(ناظم الاطباء). اعلی . علوی . فوقانی . مقابل تحتانی : نیمه ٔ زبرینشان [ مردم سودان ] کوتاه است و نیمه ٔ زیرین دراز. (حدود العالم ). چون بزبرین پاره ٔ او شود حرکت او سوی مشرق بود. (التفهیم بیرونی ).
زبرین چرخ فلک زیر کمین همت تست 
نه عجب گر تو بقدر از همه عالم زبری .

آموری ها هم

اَموری‌ها سامی‌زبانانی که باختر فرات را از نیمه دوم هزاره سوم پ.م. در دست خویش گرفتند. آنها خدای آمورو را پرستش می کردند.

در کتیبه‌های بابلی، همه سرزمین‌های باختری، شامل سوریه و کنعان، معروف بود به "سرزمین اموریان". آنها کشور بابل را دو مرتبه (در انتهای هزاره‌های سوم (2122)پ.م. و آغاز هزاره‌های اول) پ.م. فتح کردند.

این هم از کهن ترین و پر افتخار ترین سند پارسی که در ان از خلیج با نام پارس یادی نشده است.






نژاد اریا

پروفسور شاپور رواسانی:نژادی به نام اریا وجود ندارد



دکتر شاپور رواسانی (متولد ۱۳۱۰، رشت) استاد دانشگاه ایرانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و نهضت جنگل و رئیس بنیاد پژوهشی- فرهنگی میرزا کوچک خان جنگلی است

او استاد بازنشسته دانشگاه الدنبورگ(آلمان.مهد اریا) است.

گذری کوتاه بر زندگی ایشان

در سال ۱۳۱۰ در رشت متولد شد. از جوانی وارد سیاست شد بعدها عضو حزب ایران شد و به حامیان دکتر محمد مصدق پیوست. در زمان محمد رضا شاه پهلوی به جرم شرکت ماجرای پایین کشیدن مجسمه شاه در میدان پهلوی رشت در دادگاه محکوم شد در نتیجه پنهانی به شوروی گریخت و از آنجا نیز به آلمان رفت. دکترای علوم سیاسی اش را از دانشگاه هانوفر آلمان گرفته از ۱۹۷۲ تا ۱۹۹۸ در دانشگاه اولدنبورگ درس اقتصاد اجتماعی کشورهای در حال رشد را ارائه کرده‌اند. رساله او با عنوان «جنبش سوسیالیستی در ایران از قرن ۱۹ تا ۱۹۲۲: جمهوری شورایی گیلان» از جمله آثار مرجع در این 

خصوص محسوب می‌شود.

وی پس از بازنشستگی در سال ۱۳۷۷ با حفظ عضویت در هیئت علمی دانشگاه الدنبورگ برای اقامت دائم به ایران بازگشت. 

در بازگشت به ایران تلاش‌های فراوانی برای احیای نام و خانه میرزا کوچک خان جنگلی انجام داد


کتاب اتحادیه مردم شرق


 در این کتاب به رد نظریه‌های نژادی می‌پردازد .

و اضاف میفرماید.

استعمار پس از ایجاد یک ناسیونالیسم نژادی غلط، فرضیه های نژادی را مطرح کرد. مثلا می گویند نژاد آریا، نژاد سامی و نژاد ترک. اولا ما می دانیم که از نظر زیست شناسی تنها یک نژاد انسانی وجود دارد. لفظ آریا که به کار برده شده، اصلا به نژاد مربوط نمی شود. اگر شما به نوشته های هرودوت مراجعه کنید، وقتی راجع به لشکرکشی خشایارشاه صحبت می کند، از تعدادی از اقوام نام می برد که یکی از آنها نیز آریاست. بعد این را آورده اند و به عنوان یک نژاد مطرح کرده اند، در حالی که ما اصلا نژادی با نام آریا نداریم.

ذوالقرنین

مختصری مفید بر شخصیت کوروش و ذوالقرنین


ذوالقرنین یک شخصیت مذهبی مذکور در کتب الهی میباشد که در هیچ منبع موثقی نام ایشان را ذکر نکرده اند برخی از محقیقن و دانشمندان و مفسیرین با تشابه برخی کارها و کردارهای ایشان از روی حدس و فرضیه کسانی را به عنوان ذوالقرنین معرفی کرده اند منجمله ی انان ایت الله طباطبایی میباشند که در تفسیر المیزان به نقل از ابوکلام ازاد کوروش را ذوالقرنین معرفی کرده است . در سوره کهف از ایه 83 تا چند ایه دیگر درباب ذوالقرنین به دینگونه سخن رفته است

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً(83)إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً(84)فَأَتْبَعَ سَبَباً(85)حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فی‏ عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فیهِمْ حُسْناً(86)قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً(87)وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى‏ وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً(88)ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً(89)حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‏ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً(90)

ترجمه

 از تو درباره ذو القرنین می پرسند ، بگو: به زودی برای شما از وی آیاتی ( از قرآن ) باز خواهم خواند. 
84) همانا ما او را در روی زمین قدرت دادیم و از هر چیزی ( که اراده می کرد ) اسباب و وسایلی ( مانند دانش و توان و امکانات ) در اختیار او نهادیم. 
85) او هم راه و سببی را ( به سوی مغرب زمین ) دنبال کرد.
86) تا چون به مغرب خورشید رسید ( که شاید غرب افریقا ساحل اقیانوس بوده ) خورشید را دریافت که ( گویی ) در چشمه ای گرم و گل آلود فرو می رود ، و در آنجا گروهی ( از کفار ) را یافت. گفتیم: ای ذو القرنین ( در کار آنان مختاری ) یا عذاب می کنی و یا در حقّشان راهی نیکو پیش می گیری. 
87) گفت: امّا کسی که ستم ( به خویش ) کرده ( و در کفر و شرک باقی ماند ) به زودی او را ( به کشتن ) عذاب کنیم ، سپس به سوی پروردگار خود بازگردانده می شود پس او را عذابی می کند که مثلش دیده نشده است. 
88) و اما کسی که ایمان آورد و عملی شایسته کند ، برای او پاداشی بسیار نیک است و به زودی از اوامر خود سخن آسانی به او می گوییم ( کارهای آسانی به او دستور می دهیم ) 
89) سپس ( به سوی مشرق زمین ) راه و سببی را دنبال کرد. 
90) تا چون به محل طلوع خورشید ( آخرین نقطه مسکونی مشرق زمین ) رسید ، خورشید را دید که بر قومی طلوع می کند که برای آنها در مقابل آن پوششی قرار نداده بودیم ( استعداد تهیه لباس و کاشتن درخت و ساختن سایه بان و یا امکانات آن را به آنها نداده بودیم )

از انجا که ذوالقرنین اینگونه مورد عنایت خداوند قرار میگیرد تا جایی که چیزی شبیه به الهام از جانب خدا به ذوالقرنین  می اید که خداوند میفرماید  قُلْنا = به او گفتیم . میتوان به این دریافت که ذوالقرنین 100% موحد بوده است البته برخی ها او را پیامبر هم میدانند ولی موحد بودن ایشان مورد اتفاق و یقین میباشد ..
ولی در منشور کوروش میبینیم که کوروش خود اعتراف به بت پرستی میکند و مردوک بت بابلی را به رسمیت میشناسد و او را میپرستد و برایش نیایشگاه میسازد که اینگونه رفتاره ها از یک موحد به دور میباشد که بت پرستی را ترویج دهد و خود بت پرست باشد ..برای اگاهی بیشتر درباره بت پرستی کوروش ترجمه منشور کوروش به دست دکتر عبدالمجید ارفعی استاد و متخصص زبان باستان را بخوانید(کلیک کنید) با خواندن منشور کوروش و اعتراف او نسبت به گرامی داشت بت پرستی که امری ناپسند و نکوهید میباشد میتوان به راحتی فهمید که کوروش بت پرست بوده و بت پرست نمیتواند یک موحد یا شبه پیامبر(ذوالقرنین) باشد چرا که مبارزه با بت پرستی و بت شکنی رسم دیرینیه پیامبران و موحدان میباشد همانگونه که حضرت ابراهیم (ع) و حضرت محمد(ص) همیشه با بت پرستی مبارزه کردند و بت ها را شکاندن.......از این نظر رد میشود..
تصویری از دکتر مجید ارفعی تنها متخصص زبان های باستانی
در ایران

تصویری از مردوک بت بزرگ بابل و بت مورد پرستش
کوروش

مسئله ایی دیگر...

مسئله ی دیگری که از ان طریق میخواهند کوروش را ذوالقرنین معرفی کنند مجسمه ایی در تخت جمشید میباشد که بالای سر خویش چیزی شبیه به دو شاخ دارد و از ان رو که شاخ در عربی قرن نامیده میشود و در نام ذوالقرنین قرنین = دو شاخ استفاده شده است کوروش را ذوالقرنین مینامند .. عکس ذیل.. خالی از لطف نیست که بدانید در زبان عربی قرن با فتح و کسره شاخ و در جای دیگر قرن همان قرن یعنی دویست سال است و برخی مفسیرین عقیده دارند که ذوالقرنین از ان رو که دویست سال زیسته است ذوالقرنین نامیده شد . با توجه به کارهایی که ذوالقرنین کرده است . برای انجام چنین کارهایی عمری طولانی نیاز میباشد.
مجسمه ایی در تخت جمشید

برخی ها این مجسمه را با استناد به نوشته ایی که بالای ان است و نوشته شده است من کوروش هستم
استناد میکنند که ذوالقرنین است . این در حالی است که محقیقن وجود چنین نوشته ایی بر بالای این مجسمه را رد میکنند و او را فرشته ایی بالدار میدانند. و این مجسمه را همچون دیگر مجسمه های مشابهش در دیگر تمدن ها یک الهه ی باستانی میدانند و ان را متعلق به کوروش نمیدانند . در ادامه به مجسمه هایی مشابه این مجسمه اشاره میکنیم اکنون نظر برخی محقیقن را درباره ی اینکه این مجسمه متعلق به کیست را بخوانیم و ببینیم انان درباره این مجسمه چه میگویند

دکتر سید حسین صفوی در مورد این مجسمه به صراحت مینویسد :


این مجسمه ... ابدا متعلق به کوروش نیست و اکثر دانشمندان برآنند که این پیکر نه متعلق به کوروش اول و نه متعلق به کوروش دوم کوچک برادر اردشیر دوم بلکه خواسته اند ملکی را بنمایانند که در حال پرواز است ..

و...


دکتر بهاءالدین پازارگاد استاد دانشگاه در کتاب وزین خود «تاریخ فلسفه و مذاهب جهان» کتاب دوم آیین زرتشت و سایر مذاهب ایران باستان در مورد همین نقش به اصطلاح کوروش و کتیبه به اصطلاح روزگاری موجود در روی آن به صراحت مینویسد :

 « من شخصا مدت یک هفته این سنگ را در محل خود بررسی نمودم و به این نتیجه رسیدم که امکان نداشته است که کتیبهای بالای این سنگ (مجسمه کوروش) وجود داشته باشد.

و اکثر دانشمندان این مجسمه را یک الهه(بت) میدانند همانگونه که در برخی کتب ان را فرشته بالدار مینامند

در تحقیقات جدید عوض نوشتن نام کوروش در زیر آن مجسمه کذایی دانشمندان فعلی مرقوم میدارند :فرشته بالدار. چنانچه در کتاب «تخت جمشید» نوشته مهرداد بهار- نصراله کسرائیان دقیقا در زیر همین ستون پاسارگادی و درتوضیح همان نقش جنجالی به صراحت نوشته شده «فرشته بالدار».کتاب تخت جمشید ، مهرداد بهار- نصراله کسرائیان، تدوین شهریار ایزدی ترجمه سودابه دقیقی، چاپ چهارم، 1372، ص 95

و نیز در کتاب سرزمین مهرو ماه تخت جمشد، نقش رستم، نقش رجب، پاسارگاد» در زیر همان مجسمه به اصطلاح کوروش سابق نوشته شده : پاسارگاد – فرشته بالدار  . سرزمین مهروماه، تخت جمشید، نقش رستم، نقش رجب، دکتر فرخ سعیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، چاپ اول، تهران، 1376، زیر تصویر منسوب به کوروش سابق (بدون صفحه)

ما مجمسمه های دیگری که شبیه به مجسمه یافت شده در تخت جمشید هستند را هم از دیگر تمدن ها داریم همانند این ها

Assyrian Nimrod

نام این مجسمه است.

اگر توجه کنید روی کلاه همین مجسمه هم چیزی شبیه به شاخ است

این مجسمه متعلق به بین النهرین میباشد

ویا این مجسمه در ذیل که از تمدن مصر میباشد که روی سر خود شاخی همانند شاخ های ان مجسمه ایی که در تخت جمشید میباشد دارد

نام

Osiris and Re-Horakhty

این فرضیه (ذوالقرنین بودن کورش) که مهمترین بخش ان یکتا پرست بودن ذوالقرنین میباشد و کوروش به اعتراف خود بت پرست بوده رد میشود


با تشکر و از وبلاگ حق و باطل



کوروش در شاهنامه

ایا فریدون کوروش است ؟ ایا استیاگ ضحاک است ؟


تحقیقی ریشه ایی و نه افسانه ایی و خیالی
باستان پرستان و کوروش پرستان به دلیل عجز در یافتن نام کوروش در شاهنامه دست به بافتن برخی خیالات و توهمات در خصوص نام کوروش در شاهنامه lمیزنند و میخواهند به مردم بقبولانند که فریدون مذکور در شاهنامه همان کوروش است چرا که فریدون با ضحاک جنگید و کوروش با آستیاگ و میگویند که شباهتی بین ضحاک و آستیاگ است و به این دلیل فریدون همان کوروش است در حالی که فقط از روی اسم میخواهند این تشابه را بسازند ..
اکنون به این مسئله میپردازیم .

1 - چرا کوروش پریستان فریدون در شاهنامه را کوروش میدانند ؟

فریدون با ضحاک جنگید و کوروش با آستیاگ جنگید و کوروش پرستان ضحاک و آستیاگ را یکی میدانند حال شخصیت و اصالت این دو را برسی میکنیم . و در اخر درباره زایش کوروش و فریدون سخن میگوئیم.


اولا ما در هیچ جا نه در منشور کوروش و نه در دیگر نوشته های باستانی و میخی اعم از عیلامی و یونانی و هخامنشی نمیبینیم که کوروش را با نام دیگری خطاب کنند مثلا او را فریدون خطاب کنند . 2 - آستیاگ پدربزرگ مادریه ی کوروش و پدر ماندانا مادر کوروش پادشاه ماد است .و برخی دانشمندان عقیده دارند که کوروش و آستیاگ هیچ رابطه ی خویشاوندی با هم ندارند .
ضحاک.
ضَحاک (اوستایی:اَژی دهاکه/A?I DAH?KA؛ ارمنی: اَدَهَک/Adahak)[?] از پادشاهان اسطوره ای ایرانیان است. در شاهنامه پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزه وران است. او پس از کشتن پدرش بر تخت می نشیند. ایرانیان که از ستم های جمشید پادشاه ایران زمین به ستوه آمده بودند به سراغ وی رفته و او را به شاهی می پذیرند. با بوسه? ابلیس، بر دوش ضحاک دو مار می‌روید. ابلیس به دست یاری او آمده و می‌گوید که باید در هر روز مغز سر دو جوان را به مارها خوراند تا گزندی به او نرسد.
و بدین‌سان روزگار فرمانروایی او هزار سال به درازا می‌کشد تا این که آهنگری به نام کاوه به پا می‌خیزد، چرم پاره? آهنگری‌اش، درفش کاویانی را بر می‌افرازد و مردم را به پشتیبانی فریدون و جنگ با ضحاک می‌خواند. فریدون ضحاک را در البرز کوه (دماوند) به بند می‌کشد
آستیاگ-
ایشتوویگو یا ایختووویگو (به یونانی آستیاگ) واپسین پادشاه ماد بود که از سال ??? تا ??? پیش از میلاد حکومت کرد. او شوهر خواهر کرزوس بود. از ?? سال حکومت ایشتوویگو اطلاعات کمی داریم. از اقدام‌های ایشتوویگو، لشکرکشی به قفقاز و جنگ با لیدی بود که در نهایت موجب پیمان صلح او با پادشاه لیدی و ازدواج او با خواهر کرزوس شد. منابع بابلی می‌گویند که ایشتوویگو به کوروش حمله کرد، ولی سپاهش بر او شورید و او را دستگیر کرده، به کوروش تحویل داد. بدین ترتیب حکومت ??? ساله ماد پایان یافت و امپراتوری هخامنشی بنیان گذاشته شد. کوروش مادها را مغلوب کرد، اما به آن لباس پارسی پوشاند. بطوری که خیلی از مقامات مادی، در حکومت هخامنشیان دارای جایگاه والایی بودند و استان ماد دومین استان هخامنشی پس از پارس بود. روایات مختلفی در مورد تبار کوروش و چگونگی جنگ او با ایشتوویگو توسط یونانی‌ها گفته شده که تماماً رنگ و بوی فولکلور می‌دهند. از نظر دانشمندان امروزی، هیچ رابطه خویشاوندی بین کوروش و ایشتوویگو وجود ندارد.
در بیوگرافی ارائه شده توسط ویکی پدیا از شخصیت های استیاگ و ضحاک ایا شما

تشابهی میبینید ؟؟؟؟ نام پدر استیاگ هووخشتره و نام پدر ضحاک مرداس میباشد

تشابه دیگری میبنید؟؟؟ همانگونه که در  شجره اجداد آستیاگ میبینید اسمی از مرداس نیست

 فرورتیش پدر

فرماندار قبیله ایی

l

دیاکو

شاه ماد

l

فرورتیش

شاه ماد

l

                همسر اول(؟)............هووخشتره.........دختر نبوپولاسار(شاهدخت بابلی)

شاه ماد

     ایشتوویگو( اخرین شاه ماد )    _____ l_____         آمیتیس(شاهدخت مادی)

 

استیاگ بنا به منابع از ماد بوده است و سرزمین ماد
ماد نام سرزمینی بود که تیره? ایرانی مادها در آن ساکن بودند. این سرزمین دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان فعلی در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و ناحیه امروزی کردستان، تهران (ری)، حوزه شمال غربی کویر مرکزی و همدان را با نام ماد بزرگ می‌شناختند. پایتخت ماد در گذشته هگمتانه نام داشت که بعدها به اکباتان تغییر نام داد..
ضحاک که فرزند مرداس میباشد به گفته محقیقن و من جمله دهخدا عرب بوده است(ضحاک در عربی از ضحک به معنی خنده میباشد همانگونه که امروز از کلمه مضحک = خنده دار استفاده میکنیم) دهخدا گوید..
و اندر اصل نام او قیس لهوب (کذا) گویند و ضحاک حمیری نیز خوانندش و پارسیان ده آک گفتندی از جهت آنک ده آفت و رسم زشت در جهان آورد از عذاب و آویختن و فعلهاء پلید، و آک را معنی زشتی و آفتست پس چون معرب کردند سخت نیکو آمد: ضحاک ، یعنی خندناک دهخدا ادامه دهد .. درباره مرداس پدر ضحاک که پادشاه عربستان بوده است اینچنین گوید...
مرداس . [ م ِ ] (اِخ ) نام پدر ضحاک . به روایت فردوسی مرداس نیکمردی بود به عهد جمشید در دشت سواران نیزه گذار (عربستان ) که پسری زشت سیرت و ناپاک و میگسار و جهانجوی به نام ضحاک داشت


میبینیم که هیچ تشابهی میان سرزمین ها و قلمروهای ماد و عربستان که سرزمین ضحاک باشد هم نیست..
به هر طرف که مینگریم اصالت ضحاک را چه از نظر نام وچه از نظر مکان حکومت پدر و تولد او را عرب میبینیم در حالی که آستیاگ که کوروش با او جنگید پادشاه قوم ماد در ایران بود . و میان این دو هیچ تشابهی نمیبینیم..
حال به نام پدر فریدون و کوروش مینگریم . نام پدر کوروش کمبوجیه و نام پدر فریدن که از پیشدادیان انسان های نخستین میباشد ابتین است . ایا میان ابتین و کمبوجیه و هخامنشی و پیشدادیان تشابهی میبینید ؟؟؟
فرزندان کوروش . کمبوجیه و بردیا میباشند
فرزندان فریدون . سلم، تور و ایرج
میبینیم که نه در اسم فرزندان و نه در تعداد انها تشابه دیگری نیست . فریدون پادشاهی خویش را میان سه فرزندش تقسیم کرد و پادشاهی کوروش تماما به کمبوجیه فرزندش رسید این هم تناقضی دیگر..
هرچه درباره ی استیاگ و ضحاک تحقیق ریشه ایی میکنیم هیچ تشابهی بین انها نیست و حتی تشابه ای بین فریدون و کوروش نیست . درباره شباهتی دیگری که در بین فریدون و کوروش می اورند نوع تولد انان است

در شاهنامه فردوسی داستان زایش فریدون اینچنین گفته می شود:

چون روزگاری دراز از پادشاهی غاصبانه و جفاکارانه ی ضحاک(آژدهاک) بگذشت، فریدون از مادر زاده شد. در این هنگام ضحاک در خواب دید که مردی فریدون نام بر او شوریده بخواری و ذلت به بندش خواهد کشید. بهمین جهت خورد و خواب بر وی حرام شد، و در صدد یافتن فریدون برآمد

بنا به گفته تاریخ (تواریخ) هرودوت داستان کودکی کوروش اینچنین است:

آستیاک دختری به نام ماندانا داشت و شبی در خواب دید که از زهدان دخترش تاکی روییده و به سراسر آسیا سایه افکنده است. آستیاک قبل از این هم خواب دیده بود که پیشاب دخترش به سیلی تبدیل شده که پایتخت او و سپس سراسر آسیا را فرا گرفته است. پس از آنکه تعبیر خواب را از خواب گزاران پرسید قصد داشت نوزاد ماندانا که همان کوروش بود را از بین ببرد.

همان طور که مشاهده می شود، پادشاه قبل از فریدون و کوروش تحت تأثیر خوابی که می بینند به فکر نابودی فریدون و کوروش می افتند. اما شباهت ها در اینجا به پایان نمی‌رسد هم فریدون و هم کوروش از نابود شدن نجات می یابند.

 

اینگونه افسانه سرایی ها در قدیم درباره قهرمانان رسم بوده است پس از تولد حضرت موسی که فرعون را سرنگون کرد و فرعون این موضوع را در خواب دیده بود اینگونه افسانه سرایی ها رسم شد تا جایی که قهرمانان زیادی را در تاریخ میبینیم که بدین گونه متولد شده اند ..

 

قدیمی‌ترین شخصیت معروفی که این افسانهٔ ولادت درباره‌اشان صادق است.سارگن بزرگ  بنیان گذار بابل در ۲۸۰۰ قبل از میلاد است. در رشته‌ای که با سارگن بزرگ آغاز می‌شود، نام‌های موسی"کوروش و رومولوس (بنیانگذار شهر روم) برای ما کاملاً آشناست. رانک توانسته‌است در کتاب افسانهٔ تولد قهرمان که اولین بار در سال 1959 منتشر شده، تعداد زیادی از این قهرمانان که دارای کودکی کلاً یا جزئاً نظیر هم بوده‌اند، مانند ادیپ، "کارنا،" پاریس(پسر پریاموس و هکابه)،تلفوس"، پرسه"،هراکلس"گلگیمش"،آمفیون"، زئوس" و غیره را گردآوری نماید...

 

پس میبینیم افسانه سرایی درباب تولد قهرمانان ملت ها چیز تازه و مختص یک یا دو نفر نیست و همیشه ملت های مختلف اینگونه تولدها را برای قهرمانانشان ساخته اند و فردوسی هم اینگونه زایش را برای فریدون که قهرمان اسطوره ایی ایران بود و ایران را از دست ضحاک نجات داده بود را ساخت

 

دین هخامنشیان

آئین گنگ هخامنشیان


درباره ی ائین هخامنشیان باید گفت که صحیح است که هخامنشیان در برخی کتیبه های خویش همانند کتیبه ی بیستون داریوش در کرمانشاه از اهورا مزدا نام برده شده است ولی میبینیم که در همان سنگ نوشته در کنار نام اهورا مزدا از خدایان دیگر هم نام برده میشود

ستون چهارم

بند ۱۳    ۶۱-۶۷       داریوش شاه گوید: اهورامزدا و دیگر خدایانی که هستند؛ از آن روی مرا یاری دادند


میبینیم که در کنار نام اهورا مزدا از خدایان دیگر هم نام برده میشود .جالب تر از ان این است که از نام پیامبری و یا کتابی که اسمانی باشد خبری نیست و فقط اهورا مزدا را نام میبرند . اگر اهورا مزدا را پیامبر به واسطه ی کتابی به هخامنشیان شناسانده است چرا از وی و کتاب اسمانیش نامی نیامده است ؟ شاید خیال کنید که هخامنشیان به واسطه باور داشتن به اهورا مزدا زرتشتی هستند در صورتی که اینچنین نیست . یک مشاهده ی ساده میتواند این را برای ما روشن کند .. زیرا زرتشتیان مردگان خویش را دفن نمیکنند و انها را در دخمه ایی در دل کوه رها میکنند تا خوراک حیوانات شوند . و برخی دوستان که میخواهند به هرگونه که شده است هخامنشیان را زرتشتی معرفی کنند میگویند که کوروش و داریوش دفن نشده اند و دخمه گذاری شده اند !!!!!

یک سوال از این دوستان که خود پاسخ ان عزیزان است . اگر شاهان هخامنشی زرتشتی بودند و به قول شما دخمه گذاری شده اند چرا دیگر شاهان همانند شاهان ساسانی که همگی میدانیم زرتشتی های دو اتیشه بودند دخمه گذاری نشده اند و ما مقبره ایی از انان نداریم ؟؟؟؟!!!

آئین هخامنشیان از خصوصیات آن اینست که هیچ روح پیغمبرانه‌ای به هر گونه که مفهوم پیغمبر را تصور کنیم، تأثیر خود را در این دین بجای نگذاشته‌است. این دین یک دین سیاسی است که از سوی شاهان بزرگ و برای شاهان بزرگ آفریده شده‌است

(دین‌های ایران باستان، هنریک ساموئل نیبرگ، ص ۳۷۳)





دلایلی چند درباره زرتشتی نبودن هخامنشیان


1-در نوشته‌های بازمانده از هخامنشیان مطلقاً هیچ نامی از زرتشت برده نشده و این اعجاب‌آور است که مردمی که تحت آیین پیامبری زندگی می‌کنند کوچکترین نامی از پیامبر‌شان در آثارشان نباشد

2-نه در سنگ نبشته‌ها نه در لوحه‌ها و نه در نوشته‌های تاریخ نویسان باستانی از اوستا به عنوان کتاب آسمانی هخامنشیان یاد نرفته و به تعالیم آن اشاره نشده‌است

3-بنابر نوشته‌های گات ها زرتشت یکتاپرستی را ترویج می‌کرده‌است درصورتیکه در در آثار بجا مانده از دورهٔ هخامنشی از خدایان متعدد سخن رفته‌است

4-زرتشت انجام قربانی را در مراسم مذهبی منع کرده‌است در صورتیکه در بین هخامنشیان قربانی کردن برای خدایان رایج بوده‌است

5-نامی از نام‌های اوستایی در کتیبه‌ها و الواح پارسی و ایلامی برده نمی‌شود به همین علت معلوم است که آیین‌ها و جشن‌ها و اعمال مذهبی آنان به غیر از زرتشتیان بوده است با تمام سعی‌ای که شده، هنوز ثابت نشده که گاه‌شماری اوستایی نو در زمان هخامنشیان رواج داشته‌است

6-از اصطلاحات ویژه زرتشتی مانند امشاسپندان، سپنته مینو و انگره مینو و دیگر عبارات در ادبیات بکار رفته در کتیبه‌ها و لوح‌های هخامنشیان اثری دیده نمی‌شود

7-در توصیفی که هرودوت و همچنین مورخان یونانی دورهٔ هخامنشی از دین هخامنشیان کرده‌اند، هیچ اشاره‌ای بر زرتشتی بودن هخامنشیان نشده‌است

8-و مسئله دفن و خاک کردن مردگان است که پیش از این به ان اشاره کردیم


با این حساب و با توجه به برسی ها و گفته های هنریک ساموئل میتوان گفت دین و ائین هخامنشی دینی ساختگی است که خود هخامنشیان ساخته اند